الفبا

الفبا

دیشب من به اوج لذتی نگفتنی رسیدم

جمعه, ۲۰ بهمن ۱۳۸۵، ۰۹:۱۲ ق.ظ

فکر می کردم سنتوری را که ببینم خماری این روزهای کسل کننده می شکنه اما ..... این بامداد خمار ... غرق غرق شدم...سنتوری آدم را می بره توی یک بی زمانی و بی مکانی مطلق ... دیشب من به اوج لذتی نگفتنی رسیدم ... همه چیز انقدر خوبه که .... کاش دوباره ببینمش ...

 

همه چیز شبیه یک رویا بود .... دست نیافتنی ... دور ... اصلا" نمی توانم بنویسم ... آنقدر همه چیز ماورایی بود که ...نیستم ... فعلا" رو زمین نیستم .... کاش دوباره و دوباره ببینمش .....

 

  • ندا میری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی