الفبا

الفبا

تو با منی اما ....

جمعه, ۲۵ خرداد ۱۳۸۶، ۰۹:۴۱ ب.ظ

 

برای تو

که اگه موندی فقط بخاطر خودت باشه و اگه رفتی هم فقط بخاطر خودت ...

 

 

  ته دلم به خودم می گم، اگه رضا دوستم داشته باشه، یه زن دیگه براش مهم نیست... فقط بهش یه بچه می ده ... فرقی نکرده، عشقمون سر جاشه ...

  همه مسئولیتشو می اندازی رو دوش من؟ پس تو چی؟

  من؟ ... من هستم، مواظبتم، باهات می مونم، خودم دارم رضایت می دم ... پاش وایسادم

 

 ***

 

فیلم خوب زیاد دیدیم. از هر کدوم یک دیالوگ، یک سکانس، یک خاطره! هر کدوم برامون یک چیزی باقی گذاشته. با هر کدوم یک دنیای تازه را تجربه کردیم. یک سیر و سلوک 2، 3 ساعته الی بی زمان!

این وسط برای من، " لیلا " اما چیزی شبیه بهشت موعوده! هر بار دیدنش تجربه مردن و زیستن از سر! و اینکه (حتی اگه 10 سال گذشته باشه) هر روز صبحم با زمزمه "تو نسیم خوش نفسی ... من کویر خار و خسم " شروع شده و می شه و (یحتمل) خواهد شد. احساس من به "لیلا" از دوست داشتن و پسندیدن گذشته .... من به "لیلا" دچار شدم

دچار یعنی عاشق

و فکر کن که چه تنهاست

         اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد

چه فکر نازک غمناکی

 

  ***

 

امروز گفتی شبیه لیلا شدی. بگذار باورش نکنم. حتی از فکر کردن به  اینکه کنار "لیلا" بنشینم، چهار ستون تنم می لرزه! می دونی با "لیلا" بودن چه جراتی می خواهد، چه جسارتی و چه تحملی؟ یعنی من دارم؟

مگه قرار نشد که تنهایی ها و غصه ها و درد دلها رو با هم گز کنیم؟ اینطوری که همه سختی اش می شه مال من!

بازی لیلا رو فقط می شه رو پرده دید و نشکست! من هنوز نفهمیدم اصلا چرا و چطوری و با کی بازی کرد؟ حالا بعد ده سال فقط دلخوشی ام اینه که رضا یک روزی بالاخره بفهمه اسمش تسلیم نیست، اسمش بخاطر "لیلا" نیست، اسمش فرار و اطاعت و تقدیر و هزار و یک مزخرف دیگه نیست ...نه! اسمش اینها نیست! ... رضا یاد نگرفته بود مثل لیلا بازی کنه، همونطوری که بلد نبود مثل لیلا زندگی کنه ... تو اما بیا و بازی نکن! با خودت بازی نکن! سر بازی از آرزوهات نگذر، از خودت و رویاهات. می ترسم از اینکه چند سال بعد هوا هنوز بوی آرزوهاتو بده!

تو که بخوای، تمام قرار های ساعت 4 دنیا رو می شه کنسل کرد. تسبیح شاه مقصودتو ایندفعه خرج یکی دیگه نکن، بندازش دور دستت. تمام دنیا مال تو!

بگذر از این بازی بی برنده! ته این بازی نه لیلا هست، نه رضا، نه مادر باران ( راستی اسمش چی بود؟ می بینی اسم سیاه لشگر بازی بعد اینهمه سال یاد کسی نمی مونه) آخر این بازی همه دستها پوچه و کسی حوصله نداره دنبال گل بگرده!

 

لیلا!

 

نمی خواهم هیچ گردنبند مرواریدی گردنت بیافته...

می ترسم از خودنمایی بدل روی اصل!

 

من دوست دارم "علی سنتوری" باشی نه "لیلا" ... هانیه هم که بره ضیافتت برپاست ... مهم خود تویی که برپایی ... حتی تو چادرت ... زیر بارون، سوسیس سرخ می کنی باهم می خوریم.

 

                                                                                                 از: ندا. م

 

  • ندا میری

نظرات (۱۵)

سلام دوست عزیز وبلاگ زیبایی دارین همچنین مطالبتون
خوشحال می شم که با وبلاگ شما تبادل لینک کنم
این اسم وبلاگ منه : ماهیگیری و طبیعت
http://www.majidfishing.blogfa.com
ازتون می خوام که لینک و نام سایتتون رو در نظرات وبلاگم بذارید تا من هم وبلاگتون رو در لینک هام اضافه کنم
بازم ازتون ممنونم موفق و سربلند باشید خدانگهدار
این اولین بار بود که امدم اینجا. یکی از دوستهام آدرس وبلاگتو داد و گفت نوشته هات خواندنیه. فکر نمی کردم با یک نوشته اینهمه درونی و اندوهگین مواجه بشم. امیدوارم هم تو و هم لیلا از تمام بازی ها برنده بیرون بیایید.
از اینهمه غصه یک جا دلت نمی ترکه بچه؟ من نمی دونم تو چت شده که همیشه اینهمه پری ... کوتاه بیا ندا ... انقدر با خودت بازی نکن!
خیلی خوشحالم! یه دوست خیلی خیلی خوب پیدا کردم! یه تجربه شاهکار! اونم تنهاست! ولی یه نقاب شاد گنده روی صورتشه! بی نقاب بیشتر دوستش دارم! کاش بقیه هم بی نقاب می‌دیدنش! مهمتر از همه اینه که یه دشمنی ما رو به هم رسوند! اون دشمن رو هم دوست دارم!
  • مصطفی جوادی
  • بابا مگه همه تو ایران فوتوشاپ کار نمی کنن! تو هم کار کن. حداقل گوشه عکسی رو که گذاشتی صاف و صوف کن. البته ایرانی ها همگی تنبل هم هستند. گرچه در این حماسه ملی سپه سالار خود من هستم.
    سلام دختر!
    این راه و این فاصله دور و ندیدنت و دلتنگی من به درک! اوضاع تو هم که مثل ماهیچ بهتر نشده! هنوز هم بلند می خندی که کسی نفهمه چه خبره؟
    خوش بحال لیلایی که اینو براش نوشتی!
    خیلی تلخی داشت دوست من! بغضم بدجوری گرفته ...
    بسیار عالی بود ...
  • امیر کاظمی
  • کجایی تو ؟؟
    دیالوگه بیاد ماندنی 1 بازیگر که می دونم خیلی دوستش داری ( صدای کلفتی هم داره ، پای تلفن هم میگه . )
    حالا واقعا کجایی تو ؟
    گوشی : خاموش ، در دسترس نسیت ، ریجکت و ... ( الی ماشالله )
    لااقل خودت 1 زنگ بزن خوب
    دلمون تنگید
    فعلا ...
    سلام دوست نازم!
    خوبی؟ از نوشته ات خیلی لذت بردم. موفق باشی
    سلام زیبا!
    خبری نیست ازت و دلم کلی برات تنگ شده!
    موش بخورتت دختر! این دری وری ها چیه می نویسی؟!
  • نوید غضنفری
  • سلام. گفتم که میشه کابوست رو کمی تا قسمتی حدس زد. خدا رو شکر انگار هنوز آنیمای درونم فعال است! نبینم تلخی نوشته هات رو رفیق.
    هی میخوام کنترل کنم...ولی واقعا نمیشه..
    یه تیکه از وجودتو انگار میزاری تو یادداشتت.. بین تمام کسایی که کاراشونو دنبال میکنم تنها کسی که میتونه به خوبی پیوند بزنه روحیاتشو(قضیه شخصی) با یه فیلم با یه خاطره....حتی کاوه اسماعیلیم نمیتونه این کارو بکنه...نه به این خوبی...
    وااای... "من دوست دارم علی سنتوری باشی..."
    پاسخ:
    کاوه اسماعیلی که آقای منه... 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی