الفبا

الفبا

این جهان بزرگ و این آدم های کوچک

يكشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۸۶، ۰۷:۴۹ ب.ظ

در یک جمع دوستانه نشسته بودیم که البته بهانه اش کار بود و برنامه ریزی و پیشنهاد و انتقاد. شوخی و خنده هم که حسابی در جریان بود (که اگر نباشد باید به کارمان و راه مان و جمع مان و از همه مهمتر خودمان شک کنیم) یکی از حاضرین دائما نگران این بود که بازخورد های ناشی از این راه و رویه ای که پیش گرفته ایم، چگونه خواهند بود و مبادا کسی از راه برسد و مویی از این ماستی که زده ایم بیرون بکشد و خلاصه اینکه تمام دغدغه اش شده بود تایید آدمهای دور و نزدیک. استرس عجیب و غریبی را به فضا منتقل می کرد و تمام جمع کم کم داشت یادشان می رفت که اصلا چرا جمع شده ایم و چه کار می خواهیم بکنیم و ته ته این ماجرا آیا اصلا دنبال این هستیم که یک عده کثیری برایمان کف بکشند؟ که هنوز قدم اول را برنداشته نگران بسامد سوت این و آن شده ایم؟

کل نکته اینجاست که اصلا چرا اینهمه از قضاوت های دیگران در باب نگاه مان و عمل مان می ترسیم؟ پریشان و مضطرب می شویم؟ آن هم در حالی که تمام روز در حال حرکتیم و جستجو و کشف و شهود و حتی ثانیه ای هم از یادمان نمی رود که شاید جنبشی در این جهان بزرگ وابسته به حضور کوچک ما باشد.

وقتی نه از دویدن می ایستیم و نه از زمین خوردن می ترسیم، جدا میزان اهمیت قضاوت دیگران چقدر است؟ آن هم وقتی که این دیگران، آنانی باشند که تنها نشسته اند و نگاه می کنند و پوزخند می زنند. وقتی کار می کنیم، وقتی از ساختن لحظه ای باز نمی ایستیم، به قطع در معرض خشم و قهر و غضب تمام آنانی هستیم که توقف و سکون پیشه کرده اند. آنها که زمین خورده اند و بلند شدن را تجربه نکرده اند. شاید به خطا برویم، اما همین رفتن مدام و لحظه ای نایستادن کجا و یک گوشه ای نشستن و دیگران را به داوری کشاندن کجا؟ کدام بیشتر می ارزد؟ کدام دسته وقتشان را ارزان تر فروخته اند؟

  • ندا میری

نظرات (۶)

  • پویان عسگری
  • حرفات واسه من یه جوریه ندا...نخواه که بگم چه جوری چون خودم هم نمی‌دونم...این حسش من رو تاب می‌ده...مخم رو تاب می‌ده...وفتی معلقی تا کجا می‌شه پیش رفت..؟...وای که چه جانکاه و باشکوه است وقتی خیره می‌شوی به دیوار و غور می‌خوری در لحظه ها........................
  • صوفیا نصرالهی
  • ارزش قضاوت دیگران به همون اندازه ایه که ما بهشون اهمیت می دیم.اما جدا معتقدی که قضاوت هیچ کس نباید ما رو مضطرب کنه؟!
    یه وقتی کاری انجام می دی که بهش ایمان داری و اون لحظه نباید شک بکنی اما اگه شک داشتی چی؟!!!!
    عاشقت شکل نگاه کردنت به دنیام. می دونم که می دونی اما یه وقتایی نگران می شم چون دنیا و آدماش تحمل این همه آزادی و استقلال درونی رو نداره.......
  • حامد اصغری
  • کل نکته اینجاست که اصلا چرا اینهمه از قضاوت های دیگران در باب نگاه مان و عمل مان می ترسیم؟ پریشان و مضطرب می شویم؟ آن هم در حالی که تمام روز در حال حرکتیم و جستجو و کشف و شهود و حتی ثانیه ای هم از یادمان نمی رود که شاید جنبشی در این جهان بزرگ وابسته به حضور کوچک ما باشد.خودت نکته رو گفتی استاد
  • امیر جلالی
  • سلام بر استاد بزرگ
    راستش بیشترین چیزی که الان می خوام اینه که یه جورایی پای عملی کاری حرکتی چیزی بیاد وسط تا ببینم ندای واقعی کدومه و کجاست؟پایه حرفاش یا پشت حرفاش...
    آخرش اینکه درمورد هرکی این آرزو رو داشتم دیدم جواب گزینه دومه... و خودت می دونی که چقدر سخته خماری بعد از نشئگی...
    خوش باشی و رو فرم استاد.
    سلام ندا.چطوری؟چیکارا می کنی؟من..؟ خوبم، زنده‌ام.یه کم خسته‌ام اما بیشترش خوبم.تو چی؟ تو این چند روز چی دیدی؟چی خوندی؟به چی فکر کردی؟...
    من سوئینی تاد رو دیدم که عالیه.عاشقش شدم.ببینش حتما.فکر هم...که نمی‌شه نکرد...یاد اون کرم عطریه افتادم......
    فقط به همین احتیاج داشتم...
  • ابوالفضل نیکرو
  • اصن بیا یه کتاب سبک زندگی بنویس، ما مرجع زندگیمون رو بزاریم زیر سرمون... دیوانه این نگاه خاصت به زندگی و دنیام دیگه...
    پاسخ:
    همینم مونده! دنیا پر شه از خل دیوونه!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی