الفبا

الفبا

من و ندا و این تازه وارد عوضی...

شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۱، ۱۱:۰۸ ق.ظ

می دونم آشفته ست. از درجه خوشگلیش می فهمم. وقتی داغونه، قشنگ تر می شه. یه برق عجیبی می شینه توش...

 یه جورایی عین حالی به حالی هاست... کلا که مودیه. همیشه بوده، همه جا بوده. ولی الان منظورم اون نیست. حالش قاطی داره. یه جورایی خرمه، یه جورایی بغض داره. حالش خوبه ولی چشاش پره. ته صداش یه چیزی هست. یه چیزی بیشتر از اندوه دائمی اش. بیشتر از همیشه با خودش حرف می زنه. بیشتر از همیشه تو خیابونا بی هوا به مردم می خنده. بیشتر از همیشه ذهنش می پره و بیشتر از همیشه همیشه همیشه همیشه ی خودش دلش تنگه...

اما در عین حال یه حال خوبی تو نگاهش هست... یه شوقی... یه تازگی... یه چیزی که شبیه نوجوونیاش کردتش. انقدر رگه های حظ و کیف و شادی و عسرت توی زمینه طلایی اندوه و وحشت و تنهایی چشماش برق می زنن که آدم نمی تونه از هم تفکیکشون کنه.

یک کم هم حواس پرته و تو حواس پرتی شو می فهمی... دیگه احساس نمی کنی حتی رد نفس هاتو هم می زنه. فک می کنی یک کم تو هواس، یه کم بالاس، عینهو نشئه ها... مثل جولی کریستی جونش اونجایی که مک کیب بهش گفت "بعضی وقت ها تو خیلی مهربون می شی"... اینطوری عزیز تره

وای تازه خنده هاش... خنده اش تازه اس. حال خنده اش خوبه. دختره همه خنده هاش خوبن. خود کثافتش هم می دونه. به محض گیر افتادن کارش، یه دونه از اون لونداش می کوبه تو صورت طرف و تمام. اما این خنده ای که الان می گم فرق داره. این اون یکی خندهه ست... بلموندو به دونوو تو "الهه می سی سی پی" می گه "این نه، اینی که به فروشنده های سوپر مارکت ها میزنی، نه... اون یکی"

و این دقیقا شبیه ندای نقطه اوج همه قصه هاست... این ندا رو دوست دارم تماشا کنم... شب ها بیخوابی می زنه به سرش و ولو می شه تو تختش و کتاب می خونه... اس ام اس بازی می کنه... با تلفن حرف می زنه... می شینه جلو تلویزیون و فیلم می بینه... یه کافی داغ غلیظ درست می کنه و می شینه پای لپ تاپش و می نویسه... خدایا... نوشتنش تمومی نداره... چقدر شخصی نویسی... چقدر نامه...

و همه حسرت این روزهای من اینه که این ندا، این ندایی که اینهمه دوست دارم تمام و کمال سهم من نیست... اه... این عوضی از کجا اومده؟... همیشه اینطوری بود که غصه هاش رو میاورد پیش من. فقط میاورد پیش من. بعد من براش قصه می ساختم. قصه های شاه و پری. اینطوری حالش خوب می شد. حالا این یارو دختره رو زده زیر بغلش، هی کم کم می بره واسه خودش. تازه به هیچی هم قانع نیست. همه اش بیشتر می خواد... همه اش بیشتر می خواد... اولین باره که اینطوری حرف می زنه واسه کسی، جز من البته... خودشو لوس هم می کنه تازه!... انگار طرف هم یه چیزایی حالیشه. بلده رگ خواب دختره رو... یه کارایی بلده، همون کارایی که آدمای تو قصه ها بلدن.

حالا من غصه دارم.. خیلی.. خیلی... این ندایی که انقدر دوست دارم رو باید با این عوضی شریک شم... نکنه یه طوری بشه که  دیگه کلا احتیاج به قصه های من نداشته باشه؟ ... نمی خوام... نمی خوام

پی نوشت :

ندا: لیزا نمی شه، هیچوقت نمی شه... حسود نشو لیزا... دوستش داشته باش، براش قصه بساز، غصه های اونو قصه بساز...

لیزا: اصلا این یارو می دونه چه معجزه ای در انتظارشه که مقرب درگاه شده؟

ندا: ببین این خودش معجزه گره که اینطوری مقرب درگاه شده... دوستش داشته باش لیزا، براش قصه های خوب بساز... اون از من و تو غربتی تره...

لیزا

-   

  • ندا میری

نظرات (۶)

لیـــــــــــــــــــــــــــــــــــزا ؟!!!!!
حسودی نکن
لیاقت ندا بیش از اینه ، خیلی خیلی بیش از این
بیشتر از جانی جان جانان و فاسبندر ، بیشتر از هر انسان " عادی " این روزگار
بهش حسودی نکن ، هیچ جایی از تو تنگ نمی کنه - که هیچ - برات بهترین اتفاقه دیوونه ؛ حالا دیگه جای بیشتری داری برای زندگی ، بیشتر می تونی قصه بسازی و رویا بپرورانی
به جای حسادت بیا و کمک ش کن به بهترین شکل لذت ببره از بودن این مقرب درگاه
- - - - -
هی نـــــــــدا !!!!!
خیلی عزیزی ها ؛ مواظب خودت و لب خند هات و مهربونی هات باش ، که بهترین هستید





ندا: مرسی شلوغ کن!!!! مواظبت می کنیم از خودمان
لیزا: نمی خوامممممم.... هیسسسسسسسسسسسسس
ندااااااااااااااااااااااا دست من اگه به تو نرسه





برسه کاش! دست مهربان تو به من برسه کاش خانوم خانوما... جیغ نزن
لعنتی




خود خود خودتی
چه خوب می نویسی خاتون. مسافر تازه ام




چه خوب صدا می زنی... قدم شما سر چشم... مهماندار بدی نیستم
غم داره چه نوشتنت دختر




شادی هم داره... تو غمشو می بینی فقط... ایراد از چشاته
یعنی خوش به حالش...البته دمش گرم که یه جوری بوده اینجوری نوشتی براش.....
بانی و کلایدین عایا؟ :))
پاسخ:
ها... به همون خلی... به همون محزونی... به همون خوشگلی حتی...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی