الفبا

الفبا

مظلومین حادثه ها...

چهارشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۰۴ ب.ظ

مامان که فوت کرد، هنوز فرصت نکرده بودم جواب تسلیت بی رمق اهالی اتاق عمل را بدهم که نغمه شروع کرد به چنگ انداختن زمین... صدایش سکوت نیمه شب بیمارستان را شکست و شد ناقوس خودداری من... همان لحظه بود که احساس کردم فرصتی برای زاری ندارم. و همه جان و جهانم شد دو تا دست، یک آغوش... فقط نغمه نبود... توی راه به خاله ها و دایی و دختر و پسرهایشان زنگ زدم... همان نصف شبی... حقشان بود... کس و کارش بودند. حقشان بود در حوالی حادثه حاضر باشند... بابا به محض اینکه رسیدیم به خانه، کلی پول نقد و یکی و دو تا چک امضا شده گذاشت کف دستم که من نمی دانم باید چکار کنم. فقط حواست باشد همه چیز مراسمش آبرومندانه باشد. در بهترین حالت ممکنش... و من گفتم چشم... نغمه لکنت گرفته بود. نفری یک ارامبخش و مسکن گرفته بودند دستشان و دم در اتاق صف کشیده بودند که بچپانند توی حلقش که ارام بگیرد و بخوابد... دانه دانه قرص ها را از دستشان گرفتم و انداختم توی سطل اشغال... همه شان گیج نگاهم کردند... حوصله توضیح دادن نداشتم فقط خیلی محکم گفتم کسی حق ندارد به نغمه قرص بدهد... آن شب دو نفری توی یک تختخواب یک نفره دراز کشیدیم... سرش را گذاشتم روی سینه ام و او شروع کرد به ارام حرف زدن... با همان لکنت عصبی حرص آور اعصاب خرد کن... همه آن روز ها به بدو بدو گذشتند برای تدارک سحری تا شام... به آرام کردن آدم ها که سر هیچ و پوچ برای هم پشت چشم نازک می کردند....  به قرارداد بستن با مسجد و رستوران و سفارش گل و نوشتن متن اعلامیه و... به دلداری دادن... به آرام کردن... به در آغوش کشیدن... از دور ترین ها تا نزدیک ترین ها

*

توی هر حادثه ای یک کسی هست که سرش بالاست، گوشه لبش نمی لرزد، اشکش نمی ریزد، فشارش نمی افتد، لبخند می زند به روی دیگران... دست ها را توی دستش می گیرد و به زبان بی زبانی می گوید من هستم... و همه در سایه قوت و قدرت او آرام می گیرند. خیالشان تخت می شود که یک کسی دیگر دارد کار ها را پی می گیرد و ردیف می کند... یک کس دیگری که حتما از آنها محکم تر است... احتیاجی ندارد به دلداری ها و حمایت ها و آغوش ها و کلام همدرد و نرم و مهربان دیگران... یک کسی که خیلی زور دارد... یک کسی که... هه... این میان همیشه با خودم فکر می کنم این ها مظلومین هر حادثه اند... همان هایی که آخر شب... وقتی چیدنی ها را چیدند... وقتی همه تاب و توانشان را خرج قرار دیگران کردند... پناه می برند به سکوت خلوت خود و خدایشان...

*

یک ترانه/سرود انقلابی هست که من خیلی دوستش دارم. یکی از آنهایی که خیلی هم معروف نیستند. یکی از یواشکی های عزیزم بوده... یک جایی می گوید "الله الله تو پناهی بر ضعیفان یا الله"... و من سال ها این را یک شکل دیگری می شنیدم... آخر شب ها و روز های حادثه های گزنده... وقتی از سگ دو زدن پی وظایف رسمی و غیر رسمی در حاشیه آن ماجرا به تنهایی ام می رسیدم زیر لب زمزمه اش می کردم... یک شکل غلط و تحریف شده را... شخصی اش کرده بودم... "الله الله تو پناهی، من ضعیفم یا الله"... زیر لب زمزمه اش می کردم... انقدر که در آوای تکرار اعتراف به ضعف و ناتوانی ام در دستان قدر قدرت پروردگار به خواب می رفتم... و فردا صبح به وقت بیداری، من دوباره همان آدمی بودم که قرار است خیال دیگران را راحت کند که یک کسی هست که حواسش هست و دارد کارها را می چیند... گویا همه ضعفم را در پیشگاه او آتش زده باشم و حالا از دل خاکستر، توانی تازه در من شعله می کشید...

*

یادمان نرود... در هر حادثه ای کسی هست که خیال دیگران را تخت می کند... داد و قال این آدم ها، خوش خلقی و بدخلقی شان را به دل نگیرید... ببخشیدشان... قضاوتشان نکنید... فحششان ندهید... رو به رویشان ترش نکنید... حتی اگر دارند اشتباه می کنند. حتی اگر حواسشان نیست و دل یکی دو نفری را آن وسط کار می شکنند... این آدم ها خودشان هم نمی دانند دارند چه زخم هایی می خورند... این آدم ها مظلومین هر حادثه اند... قدرشان را بدانیم... لابلای زاری ها و ضجه هایمان زیر لب خدا قوتشان بگوییم...

برای آن کسی که الگو و مراد تو بود...

                                                                                                  ندا. م

  • ندا میری

نظرات (۷)

چیزی شده ندا؟

پاسخ:
پاسخ:
یک عزیزی از دست دادم... و این برای خاله اون عزیزه
  • کاوه اسماعیلی
  • ولی این درست نیست از کج‌شنوایی خودت داستان بسازیا . این پست رو میذارم تو صفحه "کدام ترانه‌ها را غلط میشنیدمِ" فیسبوک . این پستِ خیلی خوب با توجه به ناتوانی در شنواییِ کامل تو برای من اندازه یه مدال طلای پاراالمپیک ارزش داره.

    پاسخ:
    پاسخ:
    اول اینکه من خیلی هم شنوام! خودت بهتر می دونی... بعدش هم... دقت داری رد پات زیر همه فقدان های من هست؟ هزار ساله انگار با هم سوگوار می شیم.. با هم می خندیم... با هم حرف می زنیم... باهم... باهم
    ندا کاش می شد مثه تو اونقدر قدرت نوشتن داشتم که با نوشتن دردهامو سبک می کردم...هر جوری نوشتم خالی نشدم.سنگین تر شدم.کم داشتند کلمه هام...

    اما نوشته های تو حتی اونایی که فقدان عزیزی رو فریاد میزنه و رو دوش چشمام بار گریه میذاره اما سبک میشم...
    تو نوشته های تو یه حس وحالی هست که خوووبه...دل آدمو به نیرویی قرص میکنه

    اون یکی هایی که مظلوم این جور وقتها میشن خیلی لازمند وخیلی هم خووب

    پاسخ:
    پاسخ:
    همه ش در حال جنگیم انگار... یا حمله می کنیم به کسب غنیمت شادی و یا در حال دفاعیم از حریم وجودمون در برابر خسران و غم... هر کی به یه راهی و به یه رسمی... دل قوی داریم دختر
    آن عزیزِ رفته را الله بیامرزد.
    هنوز در سوگ هیچ نزدیکِ جان و تنم ننشسته ام.
    همیشه از حادثه دورتر بودم، یکی از همان دیگران ها. اگر خودم نمرده باشم ناگزیری مرگ وقتش را می رساند که در عزای عزیزی نشسته باشم. آن روز کاش یکی از آن ها باشم که نوشتی. جوری که خودت بودی، ناقوس خودداری.

    پاسخ:
    پاسخ:
    نمی شود که بگویم سوگ نبینی.... سهم همه مان را پیش فروش کرده اند. اصلا زندگی همین مجموعه سوگ ها و شادی هاست... اما برای آن روزها "آمین"
  • ترانه بهاری
  • سلام
    خدا رحمت کنه و صبر بده و قوت به اونی که خیال دیگران از بودنش تخت میشه !
    منم یه زمانی از این تکیه گاه ها داشتم

    الله الله تو پناهی، من ضعیفم یا الله

    پاسخ:
    پاسخ:
    الانشم داری... یه دونه خیلی خوبشو داری خانوم
  • مصطفی رضائی
  • می فهممت ندا، ولی من جزو این مظلومین نیستم. این مواقع زود می شکنم، زود خم می شوم. صبر بلد نیستم، پناهگاه می خواهم، سال هاست اینجوری ام. اندوه است که مرا با خود می بردم. مثل همین حالا که یک هفته ای می شود اما هنوز آرام نشده ام... اما امان از تنهایی این مظلومین حادثه ها...
    می شناسمشان...

    پاسخ:
    پاسخ:
    مصطفی جان هر حادثه ای سهمی از قرار آدمی را با خودش الی الابد می برد... ما تو دل همین حادثه ها بزرگ می شیم... خدا رحمت کنه عزیز همه مان را
    اینکه دستت رو فشار دادم و گفتم "ممنون‌م ندا..."
    پرسیدی چرا؟ جوابش همین پست بود.

    تازه من که عددی نیستم.

    پاسخ:
    پاسخ:
    اینها رو ولش کن... خیلی عزیزی ها
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی