الفبا

الفبا

ای عشق دامن‌گیر...

دوشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۲۳ ب.ظ

از چند نسل پیش هر بی‌چاره‌ای را وعده داده‌اند به زمان. که درد بی‌درمان چاره می‌شود در کش و قوس فراموشی و عادت آدمی و قصه تا چند نسل پس هم همین است. این میان انگار که تنها داستان تشکیک من است در تمامیتِ تو که فیصله ندارد به زمان... پیش می‌روم و پا پس می‌کشم و رو برمی‌گردانم و رو می‌کنم و تا می‌شوم و قدقامت می‌شوم و ... هست که هست. شده است یک چیزی از من. یک چیزی از تو. یک چیزی از این میانه‌‌ی میدانِ رها شده در رخوت تو و کسالت من. حالا دیگر دارم به بودنش عادت می‌کنم. به بودن یک سایه سیاه بزرگ در دل و دماغ همه حال‌هایم. به جای شک‌‌ها که زخم شدند و من به عادت کهنه، زخم‌ها را دست‌کاری کردم و به خون انداختم. الان وقتش است که به سرعت کودک بشوی و بگویی پس من چی؟ من هم فلان و بهمان. تو هم فلان و بهمان... کلنجار برویم... بالا و پایینش کنیم... نپذیری... بزنی زیر میز... صدایت نمناک شود که شکِ تو، بی‌رحمانه ترین انتقام جهان است از من...

نکن اما. بگذار این مهم‌ترین عادت مدام تازه من، این طولانی‌ترین و کشنده‌ترین کلنجار، تلخ‌ترین انحصاریِ من باشد. تنها و یکه در صدر بنشیند و خودنمایی کند. به نبودن تو و نماندن من طعنه بزند. برای تنهایی شب‌های تو و پرش‌های صبح‌گاهی من، خودش را بگیرد. بگذار این میان این عادتِ ناتمام و دست‌پاچه شبهه در من غلیظ بماند. حجیم بماند. بگذار یک چیزی از این رابطه زنده بماند. نفس بکشد. بگذار من همیشه مردد بمانم... بگذار من همیشه دو به شک بمانم دوست داشتنِ تو را...

*

زیرصدای ظریفی نشسته است روی دقایق... از خودم نمی‌گویم این را. آن وقتِ وحشتِ خاموش نزدیک است. آن بی‌امان تمامِ ناتمام.  صدای پای‌ش را می‌شنوم. بعدش؟... بعد ندارد. همه درد این است که دیگر بعدی نمی‌ماند. کامل تمام می‌شود. کامل تمام می‌شویم. من و تو می‌مانیم و چیزی که هزار باره تمرین کرده‌ایم و هزار باره شکست خورده‌ایم. من اما می‌روم. شبهه ندارد. از تو و هر چیزی که در دایره بلاتکلیف و بدترکیب تو می‌چرخد دور خواهم شد. راستی هیچ وقت نشد درست و حسابی از تو بپرسم چطوری افتادی گیر همچین ترکیبِ بدترکیبی؟ یا که پرسیدم و گم شد در ازدحام سکوت خودخواه تو؟

*

به قول ایرج جان‌مان با من مدارا کن ای عشق دامن‌گیر... یک جایی بنویس این را که بماند، که یادت بماند عشق‌های دامن‌گیر مدارا نمی‌کنند.

  • ندا میری

نظرات (۳)

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام
مطلبت بسیار عالی بود
** ***** *** ** ******
*** **** ***
پاسخ:
ممنون دوست عزیز
اول خواستم بنویسم :
-آرزوها؟
- خود را می بازند در هماهنگی بی رحم هزاران در
-بسته؟
-آری پیوسته بسته، بسته

بعد یاد این افتادم که جایی خوانده بودم

- گفتید که همه درها را زده یید؟
- بله.
- آن یکی را هم زدید؟
- نه!
- آن را هم بزنید. 
پاسخ:
فرقش اینه ما آن یکی و آن یکی تر و آن یکی تر تر رو هم زدیم... و حتی پنجره ها و دریچه های کولر و ...
برگشتی... :)
پاسخ:
می بینی چه خلم؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی