الفبا

الفبا

لابد کم و دیریاب باشد که هست و لابد کیفیتش هم از سر همین کمی و دیریابی باشد که هست. رابطه‌ای که ذوالوجهتین می‌کند آدم را... زن را... هزار زن خفته در اعماق آدمی را بیدار می‌کند. از قدیس دست به‌دعایی که از دل مادرانگی لایزال و گیرم حتی گم و خاموش آدمی برمی‌خیزد. به همان پاکیزگی و بی‌منتی مادرها چشم‌پوش تمام شکست‌ها و خطاهای فرزند است تا فاحشه دایم الشهوت و مدام در ولوله‌ی جادو و اغوایی که از اعماق تشنه‌ترین گوشه‌های معشوقه دچار استسقاء که سیر نمی‌شود از خواستنِ عاشق برمی‌خیزد. به همان بخشایندگی و گشودگی که از سر جبر یا عادت تا ذات، بخشی جدا نشدنی‌ست از روسپیان زخم‌خورده‌ی آلوده به گناه.

زن‌ها (آدم‌ها) در اکثر روابطشان فقط یک "سر" از یک رابطه‌اند. دوست‌دخترند. همسرند. پارتنرند. دوست‌اند و ... سطح و جنس هر رابطه‌ای، هویت آدم در آن رابطه را روشن می‌کند. هر چقدر جنس احساسات و روابط پیچیده‌تر و عمیق‌تر می‌شود، مدلِ ارتباط هم گسترده‌تر می‌شود. از هم‌صحبت، هم‌خوابه، هم‌کار، هم‌راه، هم‌سفره بودن خالی کم کم فرا می‌رود. هم‌درد، هم‌قصه، هم‌اشک، هم‌خنده، هم‌دل، هم‌حادثه، هم‌آغوش می‌شوند... در مسیرِ هم‌همه‌چیز بودن لابد. اینجاست که کم کم همه این هم شدن‌ها، دانه دانه نقش‌های یک زن را در دلِ آن ماجراجویی بی‌تکرار که از سر اقبال بعضی‌ها عین یک هدیه و نعمتِ الهی نصیب‌شان شده است، بیدار می‌کند. هزار زن در درون آدم هم‌نشین هم می‌شوند. گاهی در صلح و گاهی در ستیزه. مادر، همسر، دوست‌دختر، رفیق، هم‌بستر، خواهر، معشوقه، عاشق، فاحشه. یک زن می‌شود حرمسرای یک رابطه که در سر دیگرش مردی ایستاده است که هر کنشش می‌تواند این زن‌ها را به جان هم بیاندازد. یکی‌شان ذوق کند آن یکی ضجه. گاهی از هم بیزارند و گاهی از هم کیفور... اما هم را تاب می‌آورند. می‌دانند قدر بودن آن یکی را. در هر دوره‌ای یکی از این‌ها سردمداری می‌کند و دیگران عرصه را برای خودنمایی او خالی می‌کنند. می‌دانند که بی بودن آن دیگری‌ها، سطح خودشان هم سقوط می‌کند. این رابطه‌ها... این رابطه‌ها جاودانه می‌شوند. نه به حضور. به خاطره و به ذهن. تمام شدن این رابطه‌ها نمی‌دانم به توان و عمر آدمیزاد قد می‌دهد یا نه. فکرش را بکنید معشوقه دل‌آزرده بار و بندیلش را بسته است که برود. مادرِ همیشه حق‌به‌جانبِ فرزند او را نفرین می‌کند. رفیقِ پیمان‌بسته به بودن و همیشه بودن او را چپ چپ نگاه می‌کند. هر گوشه‌ای از آن زن او را به سمتی می‌کشد. با منتهای توانش. و زن جان می‌کند که تکه تکه نشود زیر این حجم از هجوم هزار احوال ناهم‌خوان.  

تهش معشوقه رفتنی می‌رود و با خود دردی را به میراث می‌برد شبیهِ مادرانی که از خاکسپاری تکه‌ای از جانشان بازگشته‌اند. همیشه در انتظارِ خوابی که رنگ داشته باشد و لمس و صدا. تهش معشوقه رفتنی می‌رود منتها با دلتنگی مدامی شبیهِ آدمی که جانانه‌ترین رفیق‌ غم و شادی‌اش را از پشت شیشه‌های کلفتِ فرودگاه‌هایی با پروازهای فقط رفت بدرود کرده باشد. تهش معشوقه رفتنی می‌رود با حسرت یک بار دیگر هم‌خوابه‌شدن با مردی که در یک شبِ زمستانی او را زیر بارانِ پرفشار خیابان به بستری برده است که شکل خانه داشته و به نجوایی متفاوت از باقی مشتریانش در آغوش او ارضا شده است. تهش معشوقه رفتنی می‌رود با همه زخم‌های بازی که بخیه نمی‌شوند، مرهم ندارند، خونی‌اند اما او را به یاد آن وقتی می‌اندازند که سرگل و سوگل حرمسرایی بود متشکل از هزار مادر، خواهر، دوست، رفیق و .... معشوقه‌ای که ماندن و رفتن در نهایت انتخاب اوست. حق اوست. مال اوست که عاشق به حکم حضور او همه آن زن‌های دیگر را بیدار کرده است. رنگ کرده است. جان داده است.... عشق در نهایت قلمرو بی‌چون و چرای اوست. باقی زن‌ها باید این را بفهمند.

پ.ن: این رابطه‌ها تمام می‌شوند؟ شاید. اگر همه این ‌زن‌ها یک جایی به تعادل برسند. اگر...  

  • ندا میری

نظرات (۱۳)

I'm every woman / Chaka Khan
پاسخ:
بیخود! آیم اوری وومن!
کلاه که سرم نیست وگرنه برمیداشتم! 
پاسخ:
بی کلاه هم قبوله 
  • زیباسلام(به سورنا تغییر یافت!)
  • ((((((((((((((((((زن)))))))))))))))))))))))))

    نیچه: زن معمایی است که با بچه دار شدن حل می شود!

    ویکتور هوگو: زن چون کراوات است.هم مرد را زیبا نگه می دارد هم حلقوم او را می فشارد!

    ژان لوک گدار: برای ساختن یک فیلم خوب،یک زن و یک اسلحه کافیست!

    مصطفی مستور هم توی یکی از داستان هاش از زبان یکی از شخصیت هاش میگه : نمی دونم اگه این زن ها نبودن این همه شاعر در طول تاریخ،چه غلطی میخواستن بکنن! اما از طرفی توی مقدمه یکی از کتاب هاش مینویسه "تقدیم به زنان،این ساکنان سمت روشن و معنادار زندگی.راستی همون شاعری که تیتر این مطلب رو از اون عاریه گرفتی اصن یه شعر اختصاصی درباره زن گفته که اسمش هست:مادیان.

    اینم آدرسش:

    http://s3.picofile.com/file/7722458167/Alireza_Azar_Madian.mp3.html
    پاسخ:
    تیتر یه مصرع از یکی از غزل های محمد علی بهمنیه ها! من نخوندم ازش شعری به نام مادیان. ربطش به این لینک و غزل علیرضا آذر چیه؟
    این که چشمه رابطه ای چنین عمیق و دائم-بر-هم-زننده درونیات آدمی تا مدت ها جوشان و جاری بماند،پارامترهای متضاد می خواهد همانطور که یک چشمه آب باید هم در فرودست باشد تا فشار کافی برای فوران آب بیاورد و هم از اطراف بلندتر باشد تا آب به اطراف جاری شود و زمین های ژرف را سیراب کند. در منتهی الیه رو بودن مخفی شدن. کشف گنج های دیگری و بدون تهیه نقشه گنجی آن را با چشم بسته در نقطه ای از او دفن کردن. تردیدها هم مسلما این چشمه را خشک میکند. آیا او....
    پ.ن: این ها همه حدس است و فاقد هر گونه ارزش دیگری می باشد!
    پاسخ:
    چه کامنتت خوب بود... اینو راستکی گفتم ولی با همین راستکی از زیر هر چیز دیگه ای گفتن در رفتم
  • سورنا(زیباسلام سابق!)
  • ربطش اینه که اون دکلمه کرده بود بعد من فک کرده بودم شعر مال خودشه!    :(
    پاسخ:
    :)
    نزار قبانی ام میگه 

    بدون زن ، مردانگی مرد شایعه ای بیش نیست...
    پاسخ:
    نزار که اصن مهم نیست چی بگه! چون هرچی بگه حقه... 
    باید یه سر برم چشم پزشک.:) شبا که کنار آتیش میشینم زیاد بهش خیره میشم. خطرش آدمو میترسونه ولی می ارزه.
    پاسخ:
    آتش بازی حتی ترسش هم خوبه. معلومه که می ارزه
    وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای 
    فوق العاده این شمااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
    چقد خوشگل، چقد ناز، چقد خانوم.....

    پاسخ:
    اوا اوا اوا...
  • سورنا(زیباسلام سابق!)
  • این قطعه موسیقی بیکلام کوتاه،روشنای خاطرآشوبیست که از افق های دوردست آمده تا کمی عشق بنوشاندمان!

    هزار بار تا حالا گوش کردم واقعا شاهکاره باور نمیکنی؟!

    http://dl.irmp3.ir/data/song/Ahmad_Pejman-Shabo_Baroon-(WWW.IRMP3.IR).mp3
    پاسخ:
    دس شما درد نکنه که هربار پر میای مهمانی خونه ما
  • سورنا(زیباسلام سابق!)
  • عکس قبلیه بهترتر بودا،دراماتیک تر بود!

    راستی شما اینیستاگرامی،فیس بوکی،چیزی نداری؟!یعنی از خونه بیرون نمیای هیچوقت؟
    گاهی شهربازی هم بد نیستا !!!!!
    اگه داری همینجا زیر کامنت من آدرسش رو بنویس لطفن


    پاسخ:
    همه شو دارم... از قضا من شدیدا ددری ام... اما اینجا بنویسم؟ نچ نچ
  • سورنا(زیباسلام سابق)
  • منکه هرچی اسمتو سرچ میکنم پیدا نمیشی! 

    باشه اینجا ننویس بفرس ایمیلم.
    بازم نچ نچ؟!
    پاسخ:
    خیلی سخت پیدا ام آخه... 
  • سورنا(زیباسلام سابق!)
  • آغا اصن نمیخاد بفرستی ب ایمیلم.
    فقط بیا اینیستا فالو کن لطفن.


    Sorena motaradef
    پاسخ:
    :)
  • سورنا(زیباسلام سابق!)
  • مرغ سحر ناله سر مکن

    دیدگان خسته تر مکن

    ما ز آه و ناله خسته ایم

    ما غمین و دل شکسته ایم 

    گوشمان ز ناله کر مکن

    ناله سر مکن ناله سر مکن

    نغمه های شادمانه خوان 
    صد سرود جاودانه خوان  

    عمر مانده را چنین هدر مکن
    ناله سر مکن،ناله سر مکن

    ظلم ظالمان همیشه هست 
    جور بی امان همیشه هست
    مکر دشمنان همیشه هست

    بر دهان ظالمان بزن
    از گناهشان گذر مکن

    ناله سر مکن،ناله سر مکن
    پاسخ:
    آقا ما همون ورژن بهار رو بیشتر دوس داریم! والا خب
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی