وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست ،
نگفتم : عزیزم این کار را نکن .
نگفتم : برگرد و یکبار دیگر به من فرصت بده .
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه، ر ویم را برگردانم.
حالا او رفته ، ومن
تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم .
نگفتم : عزیزم ، متاسفم ، چون منهم مقصربودم .
نگفتم : اختلاف ها را کنار بگذاریم ،چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است .
گفتم : اگر راهت را انتخاب کرده ای من آن را سد نخواهم کرد .
حالا او رفته ، و من تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم .
او را در آغوش نگرفتم و اشکهایش را پاک نکردم
نگفتم : اگر تو نباشی زندگی ام بی معنی خواهد بود
فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد .
اما ، حالا ، تنها کاری که می کنم
گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم .
نگفتم بارانی ات را در آر .....
قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم .
نگفتم : جاده بیرون خانه طولانی و بی انتهاست .
گفتم : خدا نگهدار ،موفق باشی ،خدا به همراهت .
او رفت ...
و مراتنها گذاشت تا با تمام چیزهایی که نگفتم ، زندگی کنم .
شل سیلوراستاین
- ۱ نظر
- ۱۶ دی ۸۵ ، ۱۹:۵۸