هیچوقت قطعیت و پا فشاری جک نیکلسون در فیلم "The Pledge" از یادم نمی ره. "من یک قول دادم!"
روزهای سخت، لحظه های پر آشوب، انرژی، شارژ، شادی، لبخند، دعا، بغض بدون گریه و آه، درد دل، قلبم! موسیقی، Sorrow، مدیتیشن، تمرکز، ترانه های کوچک غربت، صندلی های خالی، زنگ موبایل، SMS، شیمی درمانی، تهوع، ضعف، بیخوابی، بالش، 1..2..3.. آبمیوه طبیعی، گرما، خ ولیعصر، ICU، رویای یک روبوت ساتریانی، "من از این دختره خوشم نمی آید"، Wish You Were Here، گل، بوی خاک، رطوبت، مالنا، درد، حافظ، ژیسلن، "چرا...؟ چرا...؟ چرا...؟" .... انرژی، لبخند، شادی ... شادی ... شادی .... مدارا
یک دوست روز عمل مامان، صبح خیلی زود، شاید هم شب پیشش دیر وقت یک SMS به یاد ماندنی برام زد که تک تک کلماتش به طور غریبی دوست داشتنی بودند. یک چیزی شبیه یک سبد ستاره توی آن تاریک روشن سر صبح.
همیشه ترجیح داده ام بزرگترین تنهایی های عالم در سخت ترین لحظه های عمر سراغم بیان. دلیلش را نمی دانم. شاید حوصله کسی را ندارم، شاید زیادی می خواهم فقط به خودم متکی باشم، شاید می ترسم بشکنم و این صدای شکستن را دور و بری ها بشنون.... شاید، شاید، شاید ... اما این بار خیلی ها بودن، کسانی که حتی فکرش را هم نمی کردم، آدمهایی که حتی فرصت نشده بود موقع رد شدن از کوچه های خلوت بی سر و صدای باریک هم دستشان را بگیرم ... حکایتم شبیه آن آسمان ابری بود که ستاره هاش بودن و دیده شدن یا نشدنشون اهمیتی نداشت.....
عزیزی برام نوشت احساس تنهایی نکن که احساس بی مصرف بودن می کنیم. از آن جمله های به یاد ماندنی که تمام دربدری ها تو می آره جلو چشمت و پودر می کنه... لبریز ... میخکوب
نه! این زندگی هنوز تا خلاء و بیهودگی خیلی فاصله داره ... راه درازی در پیشه، صعب، سخت، گزنده شاید، تیره و کم فروغ ... سرشار اما
یاد جک نیکلسون می افتم ... "من یک قول دادم!"
- ۱۵ نظر
- ۲۷ تیر ۸۶ ، ۰۸:۳۵