هیچ زایشی نیست
يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۸۵، ۰۶:۱۱ ب.ظ
خسته تر از آنم
که راه های پیش رو را تجربه کنم
و تمام پلهای پشت سر که شکسته اند ......
ایستاده ام
بر فراز هزاران شاید
گریزی نیست
از این عقربه ها که بر مدار تکرار می چرخند و
این همه بی حوصلگی را مکرر می کنند
نطفه باران هزار سوالم
آبستن هزار تردید
نه سال هم که بگذرد
تا مرز انفجار می روم
هیچ زایشی نیست .....
و اگر هم باشد
اینهمه کودک معلول، عقب مانده، بی نام .....
حرامزاده شاید ....
لیز می خورم
زمین خیس است ....
و هیچ امیدی به سقط اینهمه جنین ندارم.....
از: ندا. م
- ۸۵/۱۱/۲۹