دختری با لباس صورتی
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۸۶، ۰۷:۳۷ ب.ظ
در این تعادل نا متعادل
هر صبح چشمهایم را می گشایم
و هر شب پلکهایم را بهم می فشارم
تمام خوابهایم گریخته اند
و در انتهای تمام این روزها
دختری با لباس صورتی
میان گندم زارها
آرمیده است .....
زردی مطلق فضا را برایت شکستم
و رنگ ها رسیدند.....
چشم که گشودی
من ماندم و یک پیراهن صورتی
و گندم زاری که حتی آسمان تک رنگی اش را نمی شکند....
از: ندا. م
- ۸۶/۰۱/۱۶