برای تو که حرف نداری....
توی "ریچل ازدواج می کند" دو بار ریچل، کیم را در آغوش می کشد. یکبار وقتی صبح عروسی، کیم با صورت زخمی، چشمهای کبود و سر و وضع آشفته می رسد خانه و می رود پشت در اتاق ریچل... و یکی دیگر وقتی فردا صبح دارد خانه را به مقصد بازپروری ترک می کند... همه چیزهای بین این دو تا آغوش برای تو
تمام سازها، نواها، آواز ها و رقص ها... حلقه گل نارنجی دور گردن سیدنی، گل های روی کت مرد ها، گل های دست ساقدوش ها... سخنرانی ریچل برای سیدنی... آوازی که سیدنی برای ریچل می خواند... صدای شاتر ها و نور فلاش ها... غذاها و نوشیدنی ها... پیش بند های عروس و داماد... عینک صورتی دوست سیدنی.... کیک آبی رنگ شکل فیل با طعم لیمو... دستهای روی چاقو... پیراهن هاوایی جوزف گونزالس... رقاصه های زیبا با آن لباس های براق و پرهای رنگین... خنده های کایرا... خواهرانگی های ریچل و کیم... رقص دونفره ریچل و سیدنی... و البته شادی، عشق، امید و سرخوشی جاری در هوا ....
و ... و هر آنچه به کیم مربوط می شود...
آن زیبایی درجه یکش... تمام خنده های خارق العاده نفسگیرش... ساری آبی و طلایی اش... گل های طلایی پشت موهایش... گوشواره های نقره ای، یاسی و طلایی رنگش... لحظه به لحظه سیکار کشیدن هایش... لحظه پرشکوه فانوس روشن کردنش... زخم های روی صورتش... اشکهایی که توی حمام می ریزد... شادی و اندوه توامانش... تمام نگاه هایی که به مادرش می اندازد... آن نگاه خیره اش که پشت ماشین مادرش می ماند... سکوتش.. و تنهایی اش...
همه اینها تقدیم به تو باد که می دانم قدر دانه دانه شان را می دانی.... عزیز خوب روزهای وحشت من
ندا.م
- ۹۱/۰۴/۰۹
مرسی مرسی