الفبا
الفبا
خانه
درباره من
سرآغاز
تماس با من
بایگانی
ارديبهشت ۱۳۹۶
(۲)
بهمن ۱۳۹۴
(۱)
آذر ۱۳۹۴
(۱)
آبان ۱۳۹۴
(۱)
شهریور ۱۳۹۴
(۲)
تیر ۱۳۹۴
(۱)
خرداد ۱۳۹۴
(۱)
ارديبهشت ۱۳۹۴
(۲)
فروردين ۱۳۹۴
(۲)
اسفند ۱۳۹۳
(۳)
بهمن ۱۳۹۳
(۲)
دی ۱۳۹۳
(۲)
آبان ۱۳۹۳
(۲)
مهر ۱۳۹۳
(۱)
شهریور ۱۳۹۳
(۴)
مرداد ۱۳۹۳
(۳)
تیر ۱۳۹۳
(۱)
خرداد ۱۳۹۳
(۱)
فروردين ۱۳۹۳
(۲)
اسفند ۱۳۹۲
(۲)
بهمن ۱۳۹۲
(۳)
دی ۱۳۹۲
(۱)
آذر ۱۳۹۲
(۴)
آبان ۱۳۹۲
(۳)
مهر ۱۳۹۲
(۲)
شهریور ۱۳۹۲
(۳)
مرداد ۱۳۹۲
(۱)
تیر ۱۳۹۲
(۲)
خرداد ۱۳۹۲
(۶)
ارديبهشت ۱۳۹۲
(۱)
فروردين ۱۳۹۲
(۳)
اسفند ۱۳۹۱
(۲)
بهمن ۱۳۹۱
(۱)
دی ۱۳۹۱
(۱)
آذر ۱۳۹۱
(۱)
آبان ۱۳۹۱
(۱۱)
مهر ۱۳۹۱
(۴)
شهریور ۱۳۹۱
(۴)
مرداد ۱۳۹۱
(۴)
تیر ۱۳۹۱
(۵)
خرداد ۱۳۹۱
(۶)
مرداد ۱۳۹۰
(۱)
خرداد ۱۳۸۹
(۲)
ارديبهشت ۱۳۸۹
(۱)
شهریور ۱۳۸۷
(۱)
فروردين ۱۳۸۷
(۱)
اسفند ۱۳۸۶
(۱)
بهمن ۱۳۸۶
(۱)
دی ۱۳۸۶
(۱)
آذر ۱۳۸۶
(۱)
آبان ۱۳۸۶
(۳)
مهر ۱۳۸۶
(۱)
مرداد ۱۳۸۶
(۱)
تیر ۱۳۸۶
(۲)
خرداد ۱۳۸۶
(۱)
ارديبهشت ۱۳۸۶
(۴)
فروردين ۱۳۸۶
(۲)
اسفند ۱۳۸۵
(۴)
بهمن ۱۳۸۵
(۱۵)
دی ۱۳۸۵
(۷)
آخرین مطالب
۹۶/۰۲/۱۷
ریچارد مراقب من بود
۹۶/۰۲/۱۱
بیا سرکشی کنیم... از تنها رفتن
۹۴/۱۱/۱۱
پربرکتترین بیدوامِ هستی...
۹۴/۰۹/۰۲
شب هفتم
۹۴/۰۸/۰۴
خاکستر گل سرخ بر تن مادام فالانژ...
۹۴/۰۶/۱۸
فینال استانبول
۹۴/۰۶/۰۲
رویای نیمهکاره...
۹۴/۰۴/۱۸
پنج تصویر در عبور از سی و سه سالگی...
۹۴/۰۳/۰۷
مادام فالانژ؛ جادوگر سپید
۹۴/۰۲/۱۳
شقایقها همه از داغ زادهاند...
پیوندها
تیتینار
وبلاگ رسمی شرکت بیان
یک پزشک
همشهری داستان
حسین سناپور
آقای نارنجی
یک مشت تمشک / طاهره موسوی
کینو / احسان
خاطرات و خطرات / بهروز قهرمانی
Alt + F4/ میثاق
دسته سیسیلی ها
حسین وی
سر هرمس مارانا
پیاده رو / آیدا احدیانی
ای نزدیک / آرش میرسنجری
پرسه های یک روح بی قرار / میثم جاویدی
خوابنوشته های یک وجدان نیمه بیدار / هومان فرزاد
درخشش ابدی یک ذهن پاک / وحید جلالی
فردا / میترا
دنیای قشنگ نو / هادی کیانی
تلخ مثل عسل / امیرحسین کامیار
بی خوابی / حسن نیازی
اوایل کوچک بود / آرام
چت / گلناز
روزگار خانم شین / خانم شین
بادهای موافق / حامد سهرابی
مده آ / منا
نیکولا / نیلوفر نیک بنیاد
حیرانی / باهار ابراهیمی
کنار کارما
چه رویاهایی خواهند آمد / طاهره موسوی
خواب بزرگ / سروش روحبخش
انجیر / زهرا طولابی
شکوفه های کاکتوس / پرستو مسگریان
دورهمی
روزگار گیدورایی / سید رضا بهروز
...
يكشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۰۲ ق.ظ
کاش جای اینهمه بهانه
یک کسی می آمد و فقط می گفت رها کن مرا... نفس بکش
۱
۰
۹۱/۰۵/۰۱
ندا میری
نظرات
(۵)
۰۱ مرداد ۹۱ ، ۰۶:۳۵
مهدی. س
هی صفحتو باز می کنم یه نوشته پر شادی بخونم. کی پس؟
اندکی صبر آقاجان... سحر و سپیده و پگاه و بامداد همه با هم دارن میان... به خداوندی خدا
۰۱ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۰۵
امیر علی
آخ که نوشتن تو خوب است دختر
دلم تنگ شده ها راستی
۰۱ مرداد ۹۱ ، ۱۲:۲۶
امیر
خوشحالم می نویسی
مرسی... ننویسم چه کنم...
۰۵ مرداد ۹۱ ، ۰۷:۰۶
م.ف
نفس همه گرفته است توی این هوای پر سرب
کاش کسی* می آمد و تو را می برد به جایی که هوا هوای دل بود
آنگاه می گفت " ندا نفس بکش "
--------------------------
* به احتمال قریب به یقین جانی جان جانان
نمیاد که کوفت نگرفته... والا
۰۷ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۰۷
بهروز خاطرات و خطرات
حالا میخوای هم رهاش کن همن نفس بکش ولی من هنوزم دارم با عکس پست پایینی ات حال می کنم
مگه می شه با گلرخ کمالی حل نکرد؟ اونهم با این گلرخی که خونین و مالینه و مملو از زخمه و رنجه و درد... شما بنشین به تماشا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در
بیان
ثبت نام
کرده اید می توانید ابتدا
وارد شوید
.
نام *
پست الکترونيک
سایت یا وبلاگ
پیام *
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
کد امنیتی *
ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته میشوند
نظر بصورت خصوصی ارسال شود
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک میباشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد
اخطار!
اندکی صبر آقاجان... سحر و سپیده و پگاه و بامداد همه با هم دارن میان... به خداوندی خدا