الفبا

الفبا

یک یادداشت کوچک

شنبه, ۷ بهمن ۱۳۸۵، ۰۶:۰۰ ق.ظ

پنجشنبه شب و مهمانی دوستهای قدیمی و گپ و ......

خوش گذشت، از ان معدود شبهایی بود که خسته بودم و تختخوابم را به همه چیز ترجیح می دادم... شام خوردیم و عجب شام بی نظیری هم... ساعت حدودا" نزدیک 12 بود که عزم رفتن کردم و بعد از یک پیاده روی 2، 3 دقیقه ای بالاخره به ماشین رسیدم ، خیلی اتفاقی چشمم به سپر عقب افتاد که به طرز جالبی از قیافه افتاده بود .. حدس زدم یکی از همین شهروندهای محترم بی اعصاب که حوصله نداشته یکی دوبار دیگر فرمان را بچرخاند خیلی با ملایمت کوبیده به ماشین من و رد شده ....

با خوش بینی ذاتی ام یک کم به شیشه ها نگاه کردم بلکه یادداشتی از راننده محترم ببینم که البته حاصلی نداشت ، استارت زدم و راهی اتوبان همت شدم ، البته اصولا" تند رانندگی نمی کنم ولی خوب حق بدهید که همت و نداشتن ترافیک ! کمی وسوسه کننده است ... عقربه سرعت شمار از 90 می گذشت ، خوب هنوز اصول رانندگی صحیح را زیر پا نگذاشتم ..... ساعت از 12 گذشته و یک 206 نقره ای و یک خانم تنها و صد البته مزاحمت که نه مراحمت ! ماشینهای دیگر ... خوب طبیعیه ! منم که اصولا" حوصله معاشرت های خیابانی را اصلا" ندارم و البته نگذارید به حساب سجاده و آبکشی و این حرف ها .... پیر شدم دیگر .... 25 سالگی و بی حوصلگی و کلی فکر و خیال ...... فرمان هم که بدجوری سنگینه و ماشینم که تمایل عجیبی به انحراف داره .... حالتهای ماشینم به پنچری نزدیکه و من هم وسط اتوبان همت ..... نزدیک خروجی یادگار امام – شمال یک پرشیای بیچاره دستش روی بوق و یک دنیا آلودگی صوتی که بلکه من بفهمم که پنچرم! به زحمت خودم را به خیابان کشیدم و پیاده شدم .... بله کار از پنچری گذشته و رینگم روی زمینه ! خوشحال شدم که از شانس خوب من  ایست بازرسی به فاصله 2، 3 متری من مستقره و خلاصه چه نعمتی از این بالاتر!

یک ماتیز ایستاد که اتفاقا" یک آقای جوان راننده اش بود ..... خیلی محبت کرد و پنچری ماشین را گرفت ... 15 دقیقه ای معطل شدم و .... دریغ از اینکه نیروهای محترم انتظامی یک ابراز وجودی بکنند، از کمک بگذریم، لااقل  یک کلمه ای  در رابطه با نسبت بنده و آقای مذکور سوال کنند ! خوب خدا را شکر که امنیت بیداد می کنه و همه خانم ها و آقایان هر ساعت شب که دلشان بخواهد خیابان ها را می چرخند و به کارهای واجب و غیر واجبشان رسیدگی می کنند.

حالا من ماندم و یک سپر داغون، یک رینگ کج شده و یک لاستیک متلاشی .... و البته حدودا" 200000 تومان خرج ناقابل......

راستی یک سوال توی ذهنم بدجوری می چرخه ، می خواهم آن راننده محترم را ببینم و بپرسم کاش موقعی که زد و بد هم زد و سپر را داغان کرد و رینگ ماشینو کج کرد یک ثانیه فکر می کرد که این رینگ کج شده باعث میشه باد لاستیک البته خالی بشه و شاید در حال حرکت بترکد و ماشین چپ بشه و چند تا آدم بیگناه را به درک واصل کنه ....

جدا" یک یادداشت کوچک خیلی وقت ها می تواند جلوی خیلی چیزها را بگیره، زیادم خرج نداره ...... اما انگار راننده مورد نظر نه وقت داشته که 2 بار دیگه فرمان بده نه حوصله داشته به این قسمت ماجرا فکر کنه .... خوب بگذریم ... من زنده ام هنوز و ......

از: ندا. م

  • ندا میری

نظرات (۲)

ندا کوچولوی من!
وبلاگ خیلی خوشگلی داری. تبریک می گم. ادرسشو گذاشتم تو favorites حتما بازم بهت سر میزنم دوست جونم.
آزی
واقعا هنگم! چرا پارسال داشتم میخوندم از اول وبلاگتون رو این یادداشت رو ندیدم!!!!!!!!!!
یعنی شما  احساس پیری میکردین؟! اونم سال 85 و بیس و پنج سالگی؟! :)))))))))))))))))))))
ماشین پنچر بشه خیلی تابلو میشه که، یعنی چقد خسته بودین متوجه نشدین؟؟ :)))))))))))))))))))))))
206 مذکور هنوز در رکاب شماست عایا؟
پاسخ:
من هیچ وقت احساس پیری نکردم... غر زیاد می زدم لابد :))))) و خیر... دو سه سالیه که نیست
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی