الفبا

الفبا

۷ مطلب در دی ۱۳۸۵ ثبت شده است

 

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست ،

نگفتم : عزیزم این کار را نکن .

نگفتم : برگرد و یکبار دیگر به من فرصت بده .

وقتی پرسید دوستش دارم یا نه، ر ویم را برگردانم.

حالا او رفته ، ومن

تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم .

 

نگفتم : عزیزم ، متاسفم ، چون منهم مقصربودم .

نگفتم : اختلاف ها را کنار بگذاریم ،چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است .

گفتم : اگر راهت را انتخاب کرده ای من آن را سد نخواهم کرد .

حالا او رفته ، و من تمام چیزهایی را که نگفتم ، می شنوم .

 

او را در آغوش نگرفتم و اشکهایش را پاک نکردم

نگفتم : اگر تو نباشی زندگی ام بی معنی خواهد بود

 

فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد .

اما ، حالا ، تنها کاری که می کنم

گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم .

نگفتم بارانی ات را در آر .....

قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم .

نگفتم : جاده بیرون خانه طولانی و بی انتهاست .

گفتم : خدا نگهدار ،موفق باشی ،خدا به همراهت .

او رفت ...

و مراتنها گذاشت تا با تمام چیزهایی که نگفتم ، زندگی کنم .

 

شل سیلوراستاین

  • ندا میری

 

When I see u, I disappoint of poem.

As I think about your beauty, my tongue will be frizzed and words will be hectic.

 

Kill my thirst

Be less beautiful

Then I will be a poet

 

Be common,

Make up,

Wear colorful clothes,

Be pregnant,

Have baby,

 

As like as all women,

 

Let me placate with words….

 

ترجمه انگلیسی - برگرفته از اشعار نزار قبانی

 

  • ندا میری
دموکراسی ؟

آری.... حتما".

اما با زنی دیوانه چون من چه می کنی

که پیاپی

به دیکتاتوری عشق تو

رای می دهد؟!

از: غادة السمان

  • ندا میری
شاید در کنار پنجره ات بنشینی و عابران را نظاره کنی .

و آنگاه شاید راهبه ای را ببینی که در دست راست تو گام می زند و زن بدکاره ای را ببینی که در دست چپ تو گام میزند.

و شاید در سادگی خویش بگویی چقدر این یکی شریف است  و آن دیگری وضیع....

و اگر چشمانت را ببندی و گوش فرادهی صدایی را خواهی شنید که در اثیر زمزمه می کند:

"یکی مرا در دعا می جوید و دیگری در رنج و در روح هریک سایبانی برای روحم وجود دارد"

 

  • ندا میری
کوچه ها در تپش اندوه

همصدای بادهای تردید

و روبروی من

تا نهایت آینه ها

 دیوار.......

پای لنگی و کوتاه دستی

و تو بر بلندای آسمان

همنشین خورشید

آینه ای در دست

انعکاس تورا بر دیوارهای عفونت زده

ورکود مبهم آجرها

بازتابی که می رود شکوه بی پایان آسمان را میهمان زمین کند.

دستهای من می لرزد

و تصویر تو بر آینه...

گمت می کنم

همیشه پیش از آنکه

تیرگی دیوارها بشکند.

                                              از: ندا.م

 

  • ندا میری

It hurt when I lost of the men

I fell in love with.   

Now, though, I am convinced that no one loses anyone,

because no one owns anyone.

That is the true experience of freedom: having the most important thing in the world withoiut owning it.

from: "Eleven Minutes"

Written by: Paulo Coelho

  • ندا میری
آنگاه که انسانی دروغ می گوید

بخشی از جهان را به قتل می رساند

اینها مرگهای کمرنگی هستند

که انسانها به اشتباه زندگی می خوانند

نمی توانم این همه را تحمل کنم

و بیش از این شاهد باشم

که قلمرو رستگاری

نمی تواند من را به خانه ببرد.

  • ندا میری