الفبا

الفبا

آغاز تمام عاشقانه های زمین

يكشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۸۶، ۱۱:۲۳ ب.ظ

من تشنه شنیدن آن نوای پر خواهشم

وگرنه نگاه خیره تو

که ترجمان نمی خواهد

 

بگو

باز هم بگو

آن دوستت دارمی را

که اینگونه بی تابم می کند

 

لرزیدن ناگهانی لبهایت

و صدایی که اوج و فرود اش

تمام اندامهای مرا می نوازد

 

ته نی نی چشمهایت

مردی نشسته است

که خستگی اش را

می شناسم

از اهالی همین حوالی ست

با غربتی که

کسی نه دیده است و نه دیدن اش را تاب می آورد

 

مرا می کاوی

و من در طی این جستجوی دلچسب ویرانگر

بارها

زیستن را از سر گرفته ام

 

آغاز تمام عاشقانه های زمین

اینگونه بی بهانه

اینگونه بداهه بود

و من

حرام شان کردم؟

از: ندا. م

  • ندا میری

نظرات (۱۶)

وقتی تو رو دیدم کارگردان قلبم گفت: نور....صدا.... حرکت.... و من برای به دست آوردنت چه نقشها که بازی نکردم


تو معرکه ای دختر .... و حیف که کمتر کسی اینقدر خوش شانسه که توی واقعی را از زیر اینهمه نقاب روی صورت ات بکشه بیرون و توامان چقدر بد شانس که اگر بفهمه چه سختی ها که در انتظارش خواهد بود. دوست داشتن ات اینقدر ساده است و بدست آوردنت مرگ!
پیش تر هم گفتم تنها عیب تو این بود که هیچوقت نخواستی به هیچکس متعلق باشی.... انهمه خست در اوج دست و دلبازی و از خود گذشتگی؟ هنوز هم؟ تنها می مونی بچه .... دلم تنگ شده کلی و راه دور و تو که دور تر از همیشه
  • صوفیا نصرالهی
  • عشق هیچ وقت نیاز به جستجو نداشته. هر وقت به دنبالش دویدیم کمتر یافته شد. اما امان از لحظه ای که رها می شوی در صدای گرم و نوای پرخواهش. این لحظه که رسید وقت جستجوی شیرینی می رسد که دوست داری مدت ها طول بکشد این بازی با افکار و واژه ها و شعرهاو.....!کند و کاو می کنی و غوطه می خوری در افکار و آرزوهای دیگری. که کاش دنیایش خودش یاشد و خودش دنیایش.کاش یکی باشند.
    انگار وقت شعر عاشقانه گفتن است.بگذار دیگران هم از این جستجوی شیرین بی نصیب نمانند.
    عاشقانه هایت حیف است زود تمام شود.
    شانه ات مجابم می کند
    در بستری که عشق تشنگی ست
    زلال شانه هایت
    همچنان عطش می دهد
    در بستری که عشق
    مجابش کرده است.
    (یه عالم عاشقتم.)
    سلام ندای خوب خوب خوب..... چقدر در سراسر نوشته ات خواستن جاری ست... هنوز هم توی چشمهایت همانقدر برق هوس هست؟ ... چقدر سر این موضوع می خندیدیم. یاد قدیم تر ها بخیر
    سلام عزیزم! نمی دانی چقدر خوشحالم که وبلاگتو کشف کردم. اگه بدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود و از اون بیشتر برای نوشته هات و از همه اینها بیشتر برای صدات با اون گرفتگی خفیفش.... و مدل شعر خواندنت با اون ظرافت های بی نظیر و مکث های بجا و ..... ندایی خوب خوب یاد روزهای قدیم بخیر
    حتی اگر تمام عشاقانه های زمین را خراب کرده باشی با این شعر فوق العاده همش رو جبران کردی.عالی بود
    ...........................
    "دلچسب ویرانگر" از اون تکه های شاملو گونه ی شعرت بود و این همه اصرار بر "کاویدن"
    هماطور که شاملو میگه "جستن،یافتن و انگاه به انتخاب بر گزیدن"
    .........................................
    واقعا همین طوره عاشقانه اگه بداهه باشه و بی بهانه باشه واقعا عاشقانه است
    .............................
    مرسی عالی بود. خیلی لذت بردم و دلم می خواست می توانستم نوشته ات را تقدیم به کسی کنم که این حس را در من ایجاد کنه
  • محمود از نگاه شخصی من
  • سلام ... نوشته هات جالبه ... و ... قابل تحسین ... نمی دونم چه جوری به سینما مربوط میشه !!!
  • مصطفی پورنجاتی
  • بر آنیم تا طرحی نو به کار زنیم و چشم‌ها را به میهمانی شاخه‌های خوشرنگ شعرها ببریم در :



    جشن شعر بلاگفا



    این جشن، ابتکاری از هم‌قلمان شماست که ...(ادامه را اینجا نگاه کنید:

    http://www.azshomachepenhan.blogfa.com/post-39.aspx
    چشمان سیاه تو فریبت می دهند
    ای جوینده بی گناه
    تو مرا هیچ گاه در ظلمات پیرامون شب باز نتوانی یافت
    چرا که در نگاه تو آتش اشتیاقی نیست
    شاملو
    سلام ند!
    ندای احساست رو هیچکدام از ما نشنیدیم! ندیدیم!نچشیدیم و نبوئیدیم!
    چرا اینقدر میخواهی همه چیز را پنهان کنی؟
    باور نمی کنم هرآنچه که می گویی تنها برای خودت باشد، هرچند که همیشه می گی خودتی! ولی باور کن خودت نیستی! بیشتر وقتها ندای دوستانت هستی تا ندای ندا!
    دوست عزیزم هستی
    خوش باشی گلم
  • امیررضا نوری پرتو
  • ندا جان سلام. خوبی؟ خیلی مخلصم. پیشاپیش فرا رسیدن نوروز باستانی- عید ایران و ایرانی- را به شما و خانواده محترمتان تبریک عرض می کنم.امیدوارم در سال جدید در سایه عشق بیکران و جاودان اهورای پاک همواره در سلامتی و موفقیت کامل به سر ببری.
  • حامد اصغری
  • سال نو مبارک خوش باشی استاد.
    سلام
    بودن به از نبود شدن خاصه در بهار...
    نوروزتان پیروز
  • نیکی کریمی - آنتا و مریم
  • یادت میاد من همونی هستم که شب رو تا صبح بیدار نشستم.
    دستات تو دستش نگاه میکردی . کاشکی می رفتی حیا میکردی.




    ما هم سینمایی هستیم
    سلام فقط تبریک میگم به قلم زیبای تو من که نمیتونم با سازم این احساساتت رو جواب بدم.اگه ایمیل دادی بگو از کدوم وبلاگ میدی.ممنون
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی