الفبا

الفبا

تو می خندی... شیطان می رود

چهارشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۰۰ ب.ظ

 

 تاوان داشت... دوست داشتن تو خیلی تاوان داشت.

من حالم بد بود. تو می دانستی اما نمی دانستی چقدر... دلم شکسته بود. دلم یک جایی بد شکسته بود. زخم آمده بود... زخم خودنما... از آن زخم هایی که تمام نمی شوند. از آن زخم هایی که با خودت می بری توی گور... از آن زخم هایی که جرات نمی کنی برای دیگران تعریفشان کنی. می ترسی مبادا با شنیدنش بشکنند، ویران شوند، بیوفتند و افتاده بمانند... از آن هایی که فکر می کنی از دیگران برایت آخی می خرد... برایت نازی و ترحم می آورد... و آخ که چه بیزارم کسی دلش برای من بسوزد... اصلا چطور کسی می تواند جرات کند دلش برای من بسوزد؟ برای من؟ برای من که از هر زخم، یک سپر تازه ساختم...

زخم آمده بود...  نه از آن هایی که جایشان روی بدن و صورت آدم می ماند. نه از آن هایی که خون دارند. نه از آن هایی که چرک و تعفن دارند. نه از آن ها که پانسمان لازم دارند و پماد و دوا گلی...

زخم آمده بود و از ورای سوختگی های پوستم و خراش ها و خط خطی های روی تنم عبور کرده بود... خون ها خشک می شدند و می ریختند... پوست های تازه می روییدند... سفید تر و تازه تر... سلول های جدید... زخم ها خوب می شدند و من توی آینه صورتم را نگاه می کردم و ناخودآگاه خط نگاهم روی گوشه لبم ثابت می شد... و در من چیزی فرو می ریخت... چیزی از جنس ایمان.... بی ایمانی و من؟ خدا من را ببخشد... خدا من را ببخشد...

زخم ها خوب شدند... زخم ها رفتند و من به جان کندن، پایمردی ایمانم را جشن گرفتم... و خندیدم... هر روز بلند تر... هر روز بلند تر... زخم ها خوب شدند... زخم ها رفتند و ذهن من به همه دست هایی که روی هوا بودند شرطی شد... شرطی شد... وحشت آمد... وحشت از ترسیدن آمد... و من بلند تر خندیدم... آنقدر بلند که دست ها و سایه ها و صدا ها توی هوا پودر شدند.

جان کندم... جان کندن می دانی؟ ... بلدی چطور می شود شادی را به سلامت از جنون و خون عبور داد؟ بلدی چطور می شود در عمیق ترین گوشه های یک اقیانوس تاریک، تنهایی گریست در حالیکه چشم هایت از ورای همه اشک ها، روزنه های نور را بجورد؟ این ها را بلدی؟ یا فقط ادای بلد بودنش را در می آوری؟

تو آمدی... شدی ساحل... ساحل یونسی که در دل هزار نهنگ، ایمانش به پنجره ها را باور داشت... من اما نفهمیدم تو پاداش بودی یا امتحان دوباره... کی زندگی از گزیدن و گزیدن دست بر می دارد؟ (یکی را به فتح بخوان و دیگری را به ضم) ... من نفهمیدم این وسط دوست داشتن توی غربتی چه بلای تازه ای بود... چقدر ما خیره سریم... چقدررررر.... هزار باره مگر نخوانده بودیم "تو زهری؛ زهر گرم سینه سوزی ... تو شیرینی؛ که شور هستی از توست" ... رودست های زندگی انگار تمامی ندارند... یادمان نبود؟ حواسمان نبود؟ مگر می شود... تو؟ من؟

این وسط هر روز فقط بیشتر و بیشتر یاد من آمد دوست داشتن تو تاوان داشت... خوش بودن دلم به تو تاوان داشت... چرا داشت؟ دارد... فعل ها همه حال است... برای من و تو انگار تا همیشه فعل ها همه حال است... همه مضارع استمراری...

و دیگران نشستند و از دریچه های کوچک خوشبختی شان ما را نگاه کردند و قضاوت کردند و حکم دادند و هر روز به رسم تازه ای زخم تازه ای بر پیکره این در به دری نشاندند... دیگران چه می دانستند؟ دیگران چه می دانند؟ ... دیگران، من و تو را شکل هوس های هر شبه دیدند و بازیگوشی های هر روزه... دیگران چه می دانستند از غبار کدام راه های کوره و خاک آلود، این نعش ویران را آورده ام روی دست های تو پهن کرده ام... دیگران چه می دانستند از کدام لانه خلوت هزار مار کبری، جنازه نیم جان روانت را آورده ای به ضیافت چشمانم؟ دیگران چه می دانند تو چقدر تنهایی؟ دیگران چه می دانند من چه غریبم؟ دیگران فقط بلد بودند قضاوت کنند و حکم بدهند... دیگران فقط دیدند ما بلند می خندیم.... و نفهمیدند به پای هر کدام از این خنده ها چقدر مکافات شده ایم...

یگذریم... مبادا وقتی برسد دلت برای من بگیرد ها... من همه زیبایی و غرور و شوق و شکوه و شورم را از دل همین مرداب های متعفن خریده ام... گران خریده ام... گران خریده ام که اینگونه جلوه گرند... دل بده به همین مضارع استمراری... و یادت بماند ما از دل اینهمه هجران، تن به تن های خویشاوند آفریده ایم...

                                                                                                                          ندا. م

  • ندا میری

نظرات (۱)

ندا

ندا ...مثل وقتهایی که به ایمانت پشت نکردی وموندی...محکم حرف زدی....

تو آمدی شدی ساحل ... خوندن درد که عالی نمی شود اما خب عالی نوشته بودی این درد های ناعالی رو

پاسخ:
پاسخ:
اصن مگه می شه به ایمان پشت کرد؟ چه شکلی می شه؟... آدم نباید بلد باشه... مرسی که میای خونه خودتون خانم خانما
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی