الفبا

الفبا

سکوت... با تو اما

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۲۴ ب.ظ

 نوشتنم نمیاد...

چرا شخصی نوشتنم نمیاد؟ چرا واژه ها رفتن؟ چرا اینهمه سکوت؟ چرا اینهمه سکون؟ چرا تو سرسنگینی؟... چرا تو دوری؟... چرا تو نیستی اصلا؟... کی به تو حق داد اینهمه نبودن رو... آدم گاهی دلش می خواد بغلش کنن... بغلش کنه... و وقتی داره شروع می کنه به حرف زدن انگشتش بیاد رو لب های آدم ... انگشتش... نه لب هاش... انگشتش فقط... بیاد رو لب های آدم و بگه هیچی نگو... بذار نگات کنم...

                                                                                                                        ندا. م

  • ندا میری

نظرات (۱۳)

درست می شه. یهو خودش درست می شه

پاسخ:
پاسخ: بلی... یک هو می بارم رو کاغذ... صب کن صب کن
سلام.
خیلی لذت بردم از خوندن وبلاگت. خیلی روون و خوندنی می نویسی

پاسخ:
پاسخ: خیلی خیلی هم ممنون... بیا هی :)
های های توکجایی نازی عشق بی عاشق من.............

پاسخ:
پاسخ:
مستعار نباش... ادم دلش می خواد اسم نویسنده کامنتش رو ببینه... هعی
  • بی اسم بی رسم
  • چقدر خوبه این جا همه چیزش

    پاسخ:
    پاسخ:
    هنوز بی اسم بی رسم؟
    راسه که میگن شهوت خانوما 4 برابر آقایونه ها

    پاسخ:
    پاسخ:
    وا؟؟؟؟ چمدونم ;)
    امروز دنبال یه مقاله می گشتم تا بعد مدتها کار روی پایان ناممو شروع کنم یادم بوداسم نویسندش ندا میری که منم تو گوگل براش همین اسمو سرچ کردم. وبلاگ شما رو دیدم . نمی دونم شما همون خانم میری هستید که اون پایان نامه با موضوع اقتصادی رو نوشتید یا نه .
    ولی از نوشته هاتون اینجا خوشم اومد . خیلی وقتا فکر می کردم باید این حس دوست داشتن در زندگیمو سرکوب کنم .
    فقط همینو به شما میگم که احساس قشنگی دارید . ومن فکر میکنم این فقط همین احساس جزیی از طبیعت نه ما آدم ها که خودمونو تافته جدا بافته می دونیم بلکه طبیعت به معنای تمام اونه

    پاسخ:
    پاسخ:
    خب من اون ندا میری نیستم. راستش من کلا از اقتصاد نه تنها سررشته ای ندارم که خیلی هم سر در نمیارم. در واقع در رابطه با چرخوندن اقتصاد خودم هم هی با مساله روبرو می شم :))))
    اما از این اتفاق خشنودم که شما مهمون من شدید... ایشالا که هی هی تشریف بیارین این ورا
    فکر نمی کردم اینقدر سریع جواب بدید مگه کار و زندگی ندارین!
    جایی هست که آدم هایی مثل شما دور هم جمع شین ؟
    اگه هست به من بگید و اگه همین قدر سریع هم بگین دیگه چه بهتر

    پاسخ:
    پاسخ:
    کار و زندگی هم داریم آقا! شانسی بود اون بار... اما خب تن تنی سر می زنم در هر حال به وبلاگم. خونه مه ها!
    بعدشم آدمایی مث ما ینی دقیقا چه شکلی؟
    اینه رو شما نوشتید و برداشت من امیدوارم اشتباه نبوده باشه.

    "زندگی ساده تر از این حرف هاست... کل زندگی فقط یک پروسه چند ساله ساده است. که با تولد آغاز می شود و با مرگ تمام... همین... با کلی خرده ماجرا که آن لالوها اتفاق می افتند. همه جوره. خوش و ناخوش. می گویم خرده ماجرا چون حتی عظیم ترین حوادث زندگی هم در مقایسه با تولد و مرگ، خرده ماجرا محسوب می شوند... این میان تنها چیزی که مرز ها و قاعده ها و روزمرگی ها و عادت ها و استاندارد ها را جابجا می کند "عشق" است... همان غلیان تغزلی شهوت آلودی که دل آدم را هری می ریزاند و مغز و روان آدم را مختل می کند. دوست داشتن و نه حتی دوست داشته شدن. همه روز ها و شب های زندگی آدم را عوض می کند، تازه می کند، سطح همه احساسات آدم را جابجا می کند. حزن آدم را برجسته تر و شادی آدم را غلیظ تر می کند. هیچ چیز دیگری سراغ ندارم که درون و بیرون آدمی را اینقدر تحت الشعاع خودش قرار دهد."

    منظورم از آدمایی مثل شما " همون نویسنده سطر های بالاست که شاید تصورش از زندگی همونطور که مینویسه باشه" . همین


    پاسخ:
    پاسخ:
    اول اینکه ناراحت شدم؟ نه! چرا باید ناراحت بشم. سربسته گفته بودی آدم هایی مث شما بعدش من سرباز پرسیدم ینی چه جور آدم هایی... و اینکه چرا "شاید تصورش از زندگی همونطور که مینویسه باشه" ؟... من به کلمه کلمه ای که می نویسم معتقدم یقینا... پس شاید نه، حتما... حتما تصورم از زندگی همونطوریه که مینویسم....
    باز هم تشریف بیارین مهمونی و کلا هم خوب باش و سرحال و اینا... و اینکه من به این راحتیا ناراحت نمی شم :)
    ببینم به پیام هایی که بطور خصوصی برای نویسنده وبلاگ " شما" ارسال میشه جواب نمی دید ؟

    پاسخ:
    پاسخ:
    اول اینکه بستگی به پیغامش داره ;) و البته اینکه آیا کامنت گذار محترم از خودش آدرس ایمیلی جهت کانتکت بجا گذاشته یا خیر مثلا...
    نظرتون در رابطه با پیغام نمی دونم . ایمیل هم

    پاسخ:
    پاسخ:
    :)
  • هاشم ahmadipoor@yahoo.com
  • اینم ایمیل
    الان من موندم اون علیرضا این کامنت رو زیر این پست گذاشته، عایا نخونده یادداشت رو؟؟؟؟؟
    خدایا کار به جایی رسیده خودت باید ظهور کنی...
    پاسخ:
    حرفش که راسته ;)
    خخخخخخ
    پاسخ:
    ;)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی