الفبا

الفبا

همه عروس های عالم... و عطر یاس

جمعه, ۸ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۵۳ ب.ظ
زودتر رسیده اند... با دو تا از برادر ها و دو تا از خواهرهایش... یک شال بنفش سرش انداخته.. پر است از پروانه های رنگارنگ با بال های گشوده... آرایش ملایمی دارد و موهای ساده اما آراسته اش از کناره های شالش سرک کشیده اند به روی شانه ها... عاقد که می گوید عروس و داماد بیایند اینجا بنشینند، دستپاچه به خواهرش می گوید روسری ام... روسری ام... و یک روسری سفید ساتن و گیپور از توی کیفش در می آورد و می اندازد روی سرش... سپید می نشیند روبروی عاقد... قلبم می گیرد.

عاقد آغاز نکرده هنوز که دختر کوچیکه می زند زیر گریه. چه گریه ای... هق هق هزار ساله باشد انگار. می دانم دلش به وصلت رضا ست. این ها اشک های فقدان اند. دست همسرش می رود دور شانه اش... آرام جان برسد انگار. صدای ناله اش ارام می شود. اشک هایش قطع نمی شوند. نرم می شوند اما... شبنم شبنم می نشینند روی پوست سحرگاهی اش. گریه ندارم، شکر خدا! دستی که نباشد شانه آدم را فشار بدهد، بی اشکی غنیمت است. عاقد بار اول را خوانده است... همه مات و مبهوت مانده اند. سکوت اتاق خرخره ام را می گیرد... رسا می گویم "عروس رفته گل بچینه"

عروس را از گل و گلاب و زیر لفظی می گذرانم... ارام به بله می رسد... زیر لبی می گوید بله... به نجوا می گوید. می بینم برادرش با دوربین موبایل تند و سریع و ضربتی عکس می گیرد... در میان آتش قلبم با خودم کلنجار می روم کاش دوربین آورده بودم. عروس ها باید از اشک هایشان پای سفره عقد مدرک داشته باشند... دختر کوچیکه ارام می زند به پهلویم... شیرینی... ندا شیرینی... طعم خاک گرفته زبانم... خامه و توت فرنگی تازه اش نمی کند... یک آن نگاهم می افتد به آینه روبرو... اه! مرده شور لبخند چرک نمایشی ات را ببرد... گیرم هوای خاکی این اتاق را تازه کند، خودم که می شناسمش این کرشمه ناموزون قلابی را.

پای دفتر و توی سند ازدواج را امضا می کنم.. به عنوان شاهد آخر. زیر چشمی به شناسنامه همسر مرحوم داماد که هنوز روی میز است، نگاه می کنم. عاقد شناسنامه را می برد سمت داماد... "شناسنامه مرحومه"... روی هوا می قاپمش. مال من باشد؟... کسی اعتراضی ندارد.

همین... نه کل کشیدنی در کار است... نه نور و برق فلاش دوربینی و رقص چاقویی... حلقه هایی که بدون هیچ بوسه ای رد و بدل می شوند و تمام... موقع خداحافظی دور از چشم همه داماد را بغل می کنم. زیر گوشش می گویم مواظبش باش... مواظب دلش باش... زهر پاشیده اند به جانم انگار... تیز می گویم نمی گذرم اگر دلش را بشکنی... نمی دانم می شنود یا نمی شنود... می دانم اما چشم هایم را می شناسد...

کلید خانه ام... کلید خانه ام... می خواهم هجوم ببرم به حجم غلیظ خلوتم... غربت این عروس را... جای خالی آن عروس را دریا دریا گریه کنم... 

                                                                                                               ندا. م

  • ندا میری

نظرات (۱۱)

بی ریا بود و صادق، ناگزیر بودن خیلی تلخه. خوب باشی و شیرین کام.

پاسخ:
پاسخ:
مرسی... هم برای این و هم برای اون یکی... ایشالا همه اصن هی شیرین کام بشن
میدونی ندا؟
اگه اونجا بودم با چشمای غمگینم براشون کل می کشیدم

پاسخ:
پاسخ:
می دونی یکی از حسرت های من اینه که کل کشیدن بلد نیستم؟
ندا واسه خودت فرصت هایی می آفرینی پر از غمناکی ها !!!!
شناسنامه مرحومه را آخه واسه چی برداشتی دختر ؟

پاسخ:
پاسخ:
غمناکی؟؟؟؟ آن شناسنامه بوی یاس می دهد دختر...
  • ترانه بهاری
  • سلام بانوی الفبا
    نمیدونم چی باید بگم .
    کمی گنگم. زیبا بود . غمگین بود و شاید کمی شاد
    همه چی مخلوطه انگار
    ولی زیبا بود
    موفق باشید
    یاعلی

    پاسخ:
    پاسخ:
    موقعیت های خیلی توامان... فک می کنم غریب ترین لحظه های زندگی آدم همین موقعیت های شدیدا توامانن که نمی تونی حزن و شادی رو از هم تلفیق کنی...
    خدا رحمت کنه مرحومه را ،هر که هست بوی یاس را برای تو تداعی کرده
    ولی دوست ندارد که حس تو دریا دریا گریه باشد ها ...

    پاسخ:
    پاسخ:
    شادی... چرا ادم گاهی نباید حسش دریا دریا گریه باشه؟ اصن می ترسم از ادمهایی که از یاد بردن این گاهی دریا دریا حس گریه را
    حسودیم شد به این کامنتا و این جوابا
    وقتی میخوندم مدام یه جمله تو ذهنم تکرار میشد
    زهرا از شوهرش ؛شهیدتر شد

    پاسخ:
    پاسخ:
    زهرا از همه شهید های عالم شهیدتر بود...
    سلام ، رو به دریچه ی احساس آدمی می نویسی و این خوب است . شادی پشت این گریه های زیبا همیشه دلنشین است و یکجورهایی دل آدمی را راضی می کند و حال خوشی دست می دهد .

    پاسخ:
    پاسخ:
    مرسی عزیز... چه لذتی داشت شنیدن این تعریف "نوشتن رو به دریچه احساسات ادمی".. کلنش بعید می دانم مدل نوشتنی باشد که از این مدل بهتر باشد... والا
    ندا با من کل کل نکن .... دریا دریا گریه !!!!!!!!!یه وقت هایی یه کوچولو موچولو نمک نمک بارونی خوبه ...آدما یاد نمی برن که ،وقت نمی کنن.
    هر وقت که خواستی دریا دریا گریه کنی ،یادت بیار که برای اتفاق بدی تضادی هم هست .

    پاسخ:
    پاسخ:
    خانم جون من از اون چشم خشک های غلیظم که هزار سالی یه بار تر می شم... وقتی همچی حالی دارم باید قدرشو بدونم :))))
    وصف حالت ،وصف حالی است که می گوید اما باور نکنش را نمی گوید
    پس می خوای تلافی یک سالو در بیاری ....؟دریایی باش خوش باش

    پاسخ:
    پاسخ:
    :) بیشتر از یک سال... خیلی بیشتر از یک سال
    چقدر غربت داشت لعنتی ... چه حالی داشتی تو با اون جای خالی ... تو تو همه گیر کردن دردات تبحر داری دختر ... دلم پکید ... :-(

    پاسخ:
    پاسخ:
    خدا به دور.... نبینم دلت درد بگیره ها.... بعدشم من کلا متبحرمااااا... در بوس بیشتر از همه چیز. بیا بغلم
    "دستی که نباشد شانه آدم را فشار بدهد، بی اشکی غنیمت است..."
    "جای خالی آن عروس را دریا دریا گریه کنم..."
    هیچی نمیتونم بگم...
    پاسخ:
    :) جاش همیشه خالیه....
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی