الفبا

الفبا

قربانی همه این صداهای نابهنجار... من بودم

يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۳۸ ق.ظ

از آدم ها تا دیوارها، همه حرف می زنند...

لابد درستش این باشد، که آدم دلش بسوزد وقتی یک هو، بی هوا، دیگری با دمپایی حمام شیرجه بزند وسط هر کاری وابسته به قلب ها... این دیگری نزدیک باشد و مهم باشد که بدتر... به نظرم نباید اینطوری باشد. حتی شاید لازم باشد آدابی وضع کنیم برای حرف زدن از هرچیز که مستقیم با خون و جنون آدمی در رابطه است. باید از این دستگاه های اشعه ماوراء بنفش بگذاریم حتی... بعید می دانم به خودی خود روزی برسد که ادم ها یاد بگیرند، یک جاهایی هست که قواعد از اعتبار می افتند... یک جایی هست که عشق و نفرت در آدمی در اوجی نامتصور و بعید آنچنان در هم می پیچد که همه چیز... همه چیز... همه چیز در جهان از صحت می افتد. رنگش می پرد... سرد می شود... یخ می زند... شاید باید فیلتری بگذاریم جلوی صدای آدم ها... به نظرت خطرناک نیست شنیدن این حکم ها؟ این هجمه از باید ها و نباید ها؟ اینجا؟ این حکم های انسان دوستانه زیادی محترم به کاخ صلح لاهه بیشتر نمی آید؟ ای بابا... اینجا مهلکه خونخواهی قلب هاست... قلب ها... قلب ها کی از اعتبار انقدر افتادند که درد گرفتنشان و تیر کشیدنشان اینهمه شوخی شد؟

گرمپ گرمپ دیوار ها کم بود، حالا ادم ها هم برای من صدایشان را آزاد کرده اند... چه جانانه هم قصد کرده اند مرا ببرند به یک حوزه متهوع که بیش از هرچیزی روان مرا می جود... همان نقطه آلوده "همه حق دارند"... همان باور کثیف "همه گناه دارند"... از این ریاکارانه تر چه موضعی می توان گرفت؟ هه! مگر همین امثالهم نبودند که ذوق کردند یک کسی را سراغ دارند که در رویاهای ش از ریاکاری قواعد دنیای متمدن به صراحت وحشیانه و غریزی کودک ها پناه می برد؟ حالا من را دوره کرده اند که مبادا خدای ناکرده به شمایل وقار و افتخار و غرورم خط بیاندازم؟ همین؟ وسط همه رنج های ما، قد همدردی شان همینقدر است؟ گور پدر همدردی... نفرت و عشقی که بلدند این شکلی ست؟ توی روزهای بالا و پایینش، "حق" خیرات می کنند؟ همین؟ کل توانشان دعوت به قربان صدقه های گل درشتی ست که تهشان بوی شاش مانده انسانیت های دم دستی و لاپایی می دهد؟ فراخوان به دعاهای خیرخواهانه ریاکارانه که مقدس پرستی تاریخی شان را ارضا کند؟

من می خواهم دندان هایم را نشان بدهم... می خواهم دری وری بگویم، انگار شیری که دارد آخرین غرشش را پیش از دریدن سر می دهد... ترجیح می دهم عین زن های روستایی چادر را ببندم دور کمرم و هرکسی که دارد با قلبم شوخی می کند را با چوب آنچنان بکوبم که بفهمد حق ندارد با قلب من شوخی کند... با بی ریایی ام شوخی کند... با عریانی ام... وای! عریانی ام... تف به ذات هر کسی که نداند آدم حق دارد هر که را با عریانی اش شوخی می کند، گاز بگیرد...

یکی به همه این صداهای حق طلب زیادی متجدد گوگولی مگولی بگوید من ترجیح می دهم،  چهار دست و پا روی زمین بنشینم و عین سگ های درنده به هرچیزی که حرمت آن نقطه های قرمز را نگه نداشته، حمله کنم و تا مغز استخوانش را بدرم... با همین دندان ها... با همین لب ها... با همین دست ها... با همین جوارحی که به هنگامه نوازش همه شان وسط بوده... نه بخشی... نه کمی... همه شان...  

کاش یک کسی جلوی دهان همه را بگیرد... من خود به خود به وسواس منزجر کننده حق دادن به همه، دچار هستم. دیگر نیازی نیست کسی برایم خطبه بخواند از هراس سقوط در ورطه غم انگیز حق ندادن به کسانی که حقم را مفت و مسلم زده اند زیر بغلشان و دارند می برند... هه! کاش لااقل قدرش را می دانستند...

*

راستش را بگویم؟ حالم دارد از خودم بهم می خورد که روزی هزار بار دستم را روی سینه ام نمی کوبم و نفرین نمی کنم... عینهو همه زن های اصیل فیلمفارسی های قدیمی... بگذار این میان هی بگویند حق بده... فحش نده... حرف بد نزنی ها! از شان تو دور است... راستش این روزها فکر می کنم آنچه بیش از هرچیزی از شان من دور است این درجه از بی غیرتی ست... این تماشا و سکوت... این لبخند...

کاش برای یک لحظه هم که شده،همه سکوت کنند تا من نفس بگیرم... نفس بکشم... بلند نفس بکشم... همه... و این همه حتی شامل دیوارها و اثاثیه خانه هم می شود که حرامزاده ها گویا تر از همیشه شده اند انگار. زبان دراز، شیوا... ور ور کردنشان قطع نمی شود... آرام و قرار ندارند و کاری جز گرفتن آرام و قرار من هم ندارند...

*

به ملیحه... دلیل هم نمی خواهد. هرچند خیلی دلیل دارد...

                                                                                                                        ندا. م


  • ندا میری

نظرات (۵)

دیگران، تصویر ساخته، انتزاع حاضر و آماده از خودم را که برآشوبنده ی خوگرفتگی هایشان به من نیست می خواهند. باید چیزی باشم که آن ها گمان اش می کنند هستم.
فرقی هم ندارد، دمپایی حمام پوشیده ی نزدیک که شیرجه می زند یا کامنت گذارِ دور که دوست دارد اینجا خواننده ی گرلز باشد و فیلم چشم بادامی ها و آیدای شاعر، چیزهای بی آشوب.
"حاسِبوا قبل ان تُحاسَبوا" این هم هست که فاعل قمارم خودم باشم تا مفعول حساب و کتابِ دیگران.
مدال را که برگردانده بود جمله ی پشت اش را که فاصله به فاصله ی کلمات ساخته بودند، خواند : "هر کاری می خواهی بکن"

پی نویس : چه عکس خوبی


پاسخ:
پاسخ:
حرفی که نمانده من بزنم... اصلش هم تن دادن نیست به خواست دیگران... اصلش این است که گاهی دیگران در خواسته هایشان ادم را تحقیر می کنند... نزدیک که باشند و تو روی نزدیکی شان حساب کرده باشی دردش ارام نمی گیرد به سادگی...

پی نویس: چه کامنت خوبی...
بترس از هرکی خواست بروز صادقانه احساساتتو فیلتر کنه. تو چشم ما افتخار اصلی شما بروز وحشی و ازاد و صادق خودته. کار غلط فقط کار دروغه خانوم

پاسخ:
پاسخ:
باید بترسیم از وقتی که ریاکاری رو به اسم کار انسانی قالب ادم کنن
میدونی سگ نماد سال تولد منه؟ میدونی دوستهای نزدیکم به شوخی من رو به سگ تشبیه میکنن و از تو چه پنهون لذت هم میبرم؟ میدونی از اینکه به جای یه نوشته گوگولی قربون چشم و ابرو رفتنی این نوشته سراسر خشم رو بهم دادی چقدر راضیم؟
اما ندا علیرغم همه اینها میخوام اعتراض کنم به تیتر این نوشته .... میخوام بدونی که میدونیم ندا هرگز به شمایل یک قربانی هم نمیتونه نزدیک بشه حتی اگر از طبیعی ترین حقوقش گذشته باشه

پاسخ:
پاسخ:
می دونی ملیحه همیشه در شمایل قهرمان حادثه ها بودن خوب نیست. ادم رو از شکل زمینی ش دور می کنه می شه شکل سوپر هیرو های نامیرا انگار... خوبیش به اینه که یه جایی باشه که زمزمه های ارام دیوار ها، آدم رو بیرحمانه ذبح کنن. تیز تر از چاقو های دندانه دار سلاخ های تاریخ انگار... اون خونی که می چکه سند معصومیت و مظلومیت فقط نیست. انگار کن بستر رویش سیاوشانه... اسماعیل که رفت به قربانگاه به قیمت ایمان تاریخ رفت... قربانی شدن گاهی از قهرمان بودن جرات بیشتری می خواد... و تهش هم اینکه خیلی خری! نه... نه خیلی سگی!

من اولین باریه میام تو این وبلاگ
احتمالا شما فمنیست نیستی؟

پاسخ:
پاسخ:
خیر آقا... خیر... موکد و مکرر خیر
و خوش آمدی
چه پروفایل پیکچر خوبی شده.

پاسخ:
پاسخ:
خوبی از صاب تصویره :))))))))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی